بسمه تعالی
صادقانه بخوام بگم، کسی هست که فکر می کنم بهش علاقه دارم. نمی دونم این علاقه یک علاقهِ منطقیه از سر جور بودنش با معیارهامه یا صرفا کششیه از جنس حلقه دوست که آدم رو به هرجایی بخواد می کشونه. نه اون طور آتشینه که مشاعرم رو از سرم بپرونه و چراغ عقلانیتم رو خاموش کنه، نه اون قدر بی بخاره که بهم اجازه بده در آرامش بسنجمش و خللی به خواب و خوراکم نزده باشه.
ماجرای من و دختری هست که از سال اوّل دانشگاه که در یک کلاس مجازی با هم بودیم، بی دلیل شماره ش رو ذخیره کردم - عکس پروفایلم نداشت، زیاد هم توی گروه صحبتی نمی کرد - و بعد از حضوری شدن کلاس ها هم فقط چندباری از کنار هم رد شدیم که اونم بعد از فارغ التحصیلی فهمیدم خودشه و این که بعد از دانشگاه چطور پیداش کردم و البته هنوز هم یک کلام مستقیم باهاش صحبت نکردم و فقط الان ازش یک تصویر رو لا به لای فولدر های لپ تاپ دارم باعث می شه اینطور خیال بافی کنم که شاید واقعا سرنوشت چیزی بین من و اون قرار داده...
البته الان نیومدم بگم که شاید اگر وضع مالی و اقتصادیم بهتر بود، یا فکر می کردم توی نقطه مناسبی از مسیر زندگیم هستم به خودم جرات می دادم و به اون آدم خود ساخته ی قوی که همین الان هم تقریبا شاهد موفقیت رو به آغوش کشیده می گفتم بیا چیزی رو با هم بسازیم، الان اومدم به چیزی اعتراف کنم.
منتهی قبلش بگم نمی دونم که اعترافم چه اثری خواهد داشت و اصلا مثل منی رو تطهیر می کنه یا نه. اومدم به شقاوت های ناشی از ضعف هام اعتراف کنم. از این که وقتی تصور می کنم که اگر روزی با هم زندگی کنیم زندگی چطور خواهد بود احساس گناه می کنم. تصورات شهوانی نمی کنم و اگرم بره سمتش جلوشون رو می گیرم. همین که حتی شده توی خیالم اون دختر پاک و معصوم رو به زور وارد می کنم باعث می شه حالم از خودم به هم بخوره. وقتی تصور می کنم که دست هاش رو نگه داشتم، یا سرم رو روی سینهش گذاشتم یا اینکه مثلا با در آغوش گرفتنش آرومش می کنم... نمی دونم. احساس می کنم بابتشون گناه کار می شم. اون آدم مال من نیست که اینجور راحت توی سرم تصاحبش کنم و راجع بهش خیال پردازی کنم. از اینکه با هوش مصنوعی و به لطف همون یه عکسی که ازش دارم، یه تصویر عروسی درست کردم - و البته هم عکس و هم اون رشته درخواست رو حذف کردم- حالم از خودم به هم می خوره... با توجه به شرایط خودم و خودش هم صادقانه خیلی بعید می دونم که هیچ وقت بتونم بهش برسم. زورم رو می زنم ولی بعید می دونم...
بگذریم...