بسمه تعالی
راستش رو بخوام بگم اینجا وبلاگ اصلی من نیست و از سر ملی شدن نت و اضطرار نوشتن اینوری راه کج کردم. این که فارغ از رنج عالم و آدم یک رنج مضاعف گرفتار حال آدم بشه که نه بدونه چیه و نه چرا رو سرش هوار شده هم درد عجیبیه.
درد اشبح گذشتگان که بدون اجازه جلوی صورت آدم رژه میرن و پوزخند زنون میخوان روان آدم رو مثله کنن. درد آینه کج و معوجی که هر عیبمون رو هزار هزار برابر میکنه و چنان دیودبیشاخ و دمی از آدم میسازه که نبودنش رو به قیمت نبودن طلب میکنه.
درد سرد و لزجی که آرومِ آروم روی پوست تن میخزه و از سرماش مو به تن آدم سیخ میشه و معدهش به صرافت میافته که هرچیزی توش هست و نیست رو تندوتیزتر از اونی که تحویل گرفته بندازه بیرون.
دردی که اگرچه میشه رسالهها راجع بهش نوشت و گفت و خوند، ولی هنوز که هنوزه اسمی نداره...
بگدریم.